ورود کاربر
جملات تربیتی
دوشيزگان اين قرن مجيد بايد نهايت اطلاع از علوم و معارف و صنايع و بدايع اين قرن عظيم ،داشته باشندتا به تربيت اطفال پردازند و كودكان خويش را از صغر سن تربيت به كمال نمايند.
چگونه می توان متحمل برخی نفوس شد : حکایت
چقدر به افراد دیگر اجازه میدهید با مزخرفگویی خود شما را از کوره به در کنند و خـُلقتان را خراب کنند؟ آیا اجازه میدهید رانندهای که بد میراند، یا مستخدمی بیادب، یا رئیسی تند و خشن، یا کارمندی بیاحساس یا دوستی بیعاطفه باعث خراب شدن روز شما شوند؟
اگر آدم مقاومی نباشید، احتمالاً یک لحظه سعی میکنید برگردید، امّا شخص موفـّق کسی است که به سرعت توجّه خود را به سوی موارد مهمّ زندگی برگرداند.
شانزده سال قبل از یک رانندهء تاکسی در نیویورک این درس را فرا گرفتم. سوار تاکسی شدم و به طرف ایستگاه مرکزی (گراند سانترال) راه افتادیم. در جهت صحیح و بین دو خط حرکت میکردیم که ناگهان اتومبیلی مشکیرنگ، درست جلوی ما، از پارکینگ خارج شد. رانندهء تاکسی ترمز کرد، لیز خورد، و از چند سانتیمتری پشت اتومبیل مزبور رد شد. رانندهء اتومبیل مزبور، که مسبّب تصادفی بود که امکان داشت اتـّفاق بیفتد، سرش را برگرداند و هرچه حرف زشت از دهانش در آمد نثار ما کرد.
رانندهء تاکسی لبخندی زد و دستی برای او تکان داد. منظورم این است که خیلی دوستانه رفتار کرد. به او گفتم، "چرا این کار رو کردی؟ او با این کارش ماشینت را داغون میکرد و ما را هم روانهء بیمارستان!" در اینجا بود که رانندهء تاکسی حرفی به من زد که اسمش را گذاشتم "قانون ماشین زباله".
او گفت، "بسیاری از مردم مثل کامیون حمل زباله هستند. پر از آشغال و زباله، پر از سرخوردگی و خشم، پُر از یأس و نومیدی به این طرف و آن طرف حرکت میکنند. موقعی که پُر از زباله میشوند، باید در جایی آن را خالی کنند. اگر تو بگذاری، روی تو خالی خواهند کرد. وقتی کسی میخواهد زبالهاش را روی تو خالی کند، تو
شخصاً کاری نکن که این امکان را به او بدهد. لبخندی بزن، دستی تکان بده، آرزوی روز خوشی برای او بکن و به راهت ادامه بده. بعداً از این کارَت راضی خواهی بود."
و به این ترتیب "قانون ماشین زباله" برای من به وجود آمد. با خودم فکر کردم که چندین و چند بار اجازه دادهام کامیون زباله آشغالهایش را روی من خالی کند. و چندین و چند بار این آشغالها را تحویل گرفته و روی سر دیگران خالی کردهام: سَرِ کار، در خیابان و غیره؟ در اینجا بود که به خودم گفتم، "دیگه این کار رو نخواهم کرد."
از آن به بعد کامیونهای زباله را میدیدم، مثل فیلم، "حسّ ششم"، که پسرک کوچک میگفت، "من مردهها رو میبینم." حالا "من کامیونهای زباله رو میبینم." باری را که آنها حمل میکنند میبینم. میبینم که دارند میآیند که بارشان را خالی کنند. و مانند رانندهء تاکسی، این را به کاری شخصی تبدیل نمیکنم؛ فقط لبخندی میزنم، دستی تکان میدهم، آرزوی بهروزی برایشان میکنم و به راهم ادامه میدهم.
یکی از بازیکنان فوتبال محبوب من، یعنی والتر پیتون، همین کار را در زمین فوتبال انجام میداد. به محض این که در اثر بازی طرف مقابل زمین میخورد، بلافاصله بلند میشد. او هرگز به همان حال باقی نمیماند. بعد از آن بهتر بازی میکرد. رهبران خوب و باقابلیت میدانند که باید برای جلسه و دیدار بعدی آماده باشند. والدین خوب میدانند که باید با آغوش باز از فرزندانشان که از مدرسه میآیند استقبال کنند و بوسه بر گونهء آنها زنند. رهبران و والدین میدانند که برای کسانی که مسئول مراقبت از آنها هستند، باید کاملاً آماده و در بهترین حالت مواجهه با آنها باشند. نکتهء آخر آن که آدمهای موفـّق اجازه نمیدهند ماشینهای زباله روزِ خوب آنها را خراب کنند.
و امّا شما؟ اگر از امروز اجازه دهید ماشینهای زبالهء بیشتری از کنار شما عبور کنند، چه اتـّفاقی در زندگی شما خواهد افتاد؟ شرط میبندم خوشحالتر و راضیتر خواهید بود.
زندگی کوتاهتر از آن است که صبح با تأسّف و نگرانی از خواب بیدار شویم، پس...
به کسانی که با شما درست رفتار میکنند، عشق بورزید؛
رفتار کسانی را که درست عمل نمیکنند، فراموش کنید.
باور داشته باشید که برای هر رویدادی دلیلی وجود دارد.
اگر فرصتی به دست آوردید، مغتنم بشمارید و اگر آن فرصت زندگی شما را متحوّل میسازد، بگذارید بسازد.
کسی نمیگوید که این کار آسان است؛ بلکه قول میدهد ارزشش را داشته باشد!
هماکنون تصمیم بگیرید که هر روزتان یک روز "ماشین زباله"ای باشد، که به راه خودش روانهاش میکنید، بی آن که بارش را روی شما خالی کند
- 2559 بازدید
ارسال کردن دیدگاه جدید