ورود کاربر

جملات تربیتی

من امتياز مادي براي شما آرزو ننمايم ،امتياز مادي ،امتياز علمي،تجاري و صنعتي نخواهم .براي شما امتياز روحاني خواهم .يعني شما بايد از نظر اخلاقي برجسته و ممتاز باشيد

همیشه دوست داشتم بشنوم مردم چگونه بهائی می‏شوند

اَمی تیدزوِلAmy Tidswell

اَمی در سال 1987 در لندن از مادری ایرانی و پدری انگلیسی پای به جهان نهاد.  پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و او در دامن مادر پرورش یافت، امّا دیری نپایید که مادر، آن زمان که اَمی فقط 11 ساله داشت، او را ترک کرده به جهان پنهان شتافت.  خانواده‎ای بهائی او را به فرزندی پذیرفتند و زمانی که او به سنّ 16 رسید همه با هم به بلغارستان هجرت نمودند.  اَمی در یک مدرسهء خصوصی بهائی به نام مدرسهء بین‎المللی تاونزند واقع در جمهوری چک به تحصیل پرداخت.  در اکتبر 2005 یک سال خدمتش را در برنو Brno در جمهوری چک شروع کرد؛ و بالاخره برای تحصیل در آنچه که آرزو داشت، یعنی زبان انگلیسی و تعلیم و تربیت به دانشگاه وارد خواهد شد.  او عاشق موسیقی و رقص است؛ سفر را دوست دارد و مایل است از این افتخار برخوردار شود که تعلیم و تربیت روحانی را به کودکان هدیه کند.

همیشه دوست داشتم بشنوم مردم چگونه بهائی می‏شوند و از سفرهایی که قبل از رسیدن به امر مبارک می‎نمودند مطالبی بدانم.  امر بهائی را یافتن مقدّس است و استثنایی؛ و من که در خانواده‎ای بهائی متولّد شده‎ام، چیزی را از دست داده‎ام.  آن هیجان پی گرفتن را تجربه نکرده‎ام.  همیشه با امر آشنایی داشتم و از این امتیاز هم برخوردار بودم که آن را به من هدیه کرده باشند؛ سالهایی را که از کودکی به بزرگسالی طیّ می‎کردم، دور تا دورم را آثار و نوشته‎های جامعهء بهائی گرفته بود؛ بنابراین امر مبارک برایم خیلی طبیعی بود.  هرگز آن لحظه‎ای را نداشتم که بگویم یافتمش – همیشه برایم عادّی، طبیعی و دقیقاً منطقی بود.  البتّه در هر برنامه و طرح این جهان حکمتی نهفته است و همیشه خدا را سپاسگزارم که در خانواده‎ای بهائی قدم به این جهان نهادم زیرا خدا می‎داند که آیا از آن نوع کسانی بودم که به جستجو بپردازم و به تنهایی امر مبارک را بیابم! امّا با همهء این مطالبی که گفتم، هر روزه در تأییدات کوچکی که در اطرافم به چشم می‎بینم که نصیبم می‏شود، امر مبارک را قطعاً می‎یابم.  آیا لذّت هیجان است زمانی که اسم حضرت بهاءالله را به طالبی می‏گویم یا بُعد روحانی در رفاقتی استثنایی است که در قالب کلمات نگنجد و به لسان بیان نگردد، هر چه هست احساس می‎کند هر زمان که آن را می‎یابم روح ایمان در من قوی‎تر می‎شود.

در خانواده‎ای بهائی به دنیا آمدم؛ مادرم از بهائیان ایرانی بود و آن زمان که کودکی بیش نبودم پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند.  آنچه که به یادم مانده داستان‎هایی دربارهء حضرت بهاءالله است و حفظ کردن دعا و مناجات؛ خدا، حتّی هر روزه، واقعاً بخش بزرگی از زندگی مرا تشکیل می‏داد.  در نوجوانی در بسیاری از کنفرانس‎ها و جلسات تزیید معلوماتی شرکت می‎کردم؛ اینک می‎بینم که همانها عامل بزرگی در تقویت هویت بهائی من بودند.  اطمینان دارم که علّت اصلی که مرا اینک بهائی نگاه داشته و از انحراف از امر مبارک مانع شده همان جلسات بود.  تمام آنچه که برایم عزیز بوده و هست، به نحوی با امر مبارک ارتباط دارد.  دوستان بسیار صمیمی داشته و دارم؛ امّا این صمیمیت و نزدیکی روحانی بود؛ نزدیکی و صمیمیتی که در جمیع عوالم ادامه خواهد داشت، و جوّی از فشار مثبت همتایان پدید خواهد آورد.  و البتّه، قطعاً تأثیراتی از ملکوت ابهی هم بوده که مرا در جمیع این احوال هدایت نموده و راهنمایی کرده است.

پیش از آن که مادرم ترکم گوید و به جهان ناپیدا بشتابد، در مورد زندگی بعد از مرگ، مشیت الهی و مقصود از وجود کاملاً آموخته شده و اطّلاعاتی کسب کرده بودم.  این معلومات نه تنها مرا برای ترک این جهان آماده کرده بود بلکه در ژرفنای وجودم عشقی عمیق و درکی بالا نسبت به امر مبارک به ودیعه گذاشته بود.  به شخصیتی که مرا به مادرم متّصل می‎کرد، یعنی حضرت بهاءالله، سخت وابسته بودم.

در این مورد، تجربه‎ای به یادم آمد که اخیراً پیش آمده است.

تابستان پارسال سفری به زادگاهم در انگلستان، یعنی کُلچستر Colchester کردم.  در اتومبیل با یکی از دوستانم، پسری که بهائی نیست، دربارهء برنامه‎های آینده برای تحصیلات صحبت می‎کردم.  وسط صحبت، معصومانه، از او پرسیدم که چگونه می‎خواهد دنیا را تغییر دهد.

یا حیرت نگاهم کرد، گویی سؤالم را نمی‏فهمید.  سعی کردم موضوع را روشن کنم و از او پرسیدم، "چکار می‏خوای بکنی که دنیا به جای بهتری تبدیل بشه؟  در کلّ طرح این دنیا جای تو در کدام نقطه است؟"

امّا، نگاه متحیّر و مات او تغییر نکرد.  شانه‎ای بالا انداخت و گفت، "میلی به این کار ندارم؛ اصلاً در این خصوص کاری نخواهم کرد."

پافشاری کردم و با لحنی نابردبار پرسیدم، "پس می‎خوای چکار کنی؟"

با لحنی جواب داد، "نمی‎دونم" که گویی عجیب‏ترین سؤال را مطرح کرده بودم.

در نظر من، این عادّی‎ترین سؤال بود.  در نظر من، منطقی بود.  در این جهان هیچکدام از ما تنها نیستیم.  این که روشن است دنیا به راهی می‏رود که صحیح نیست.  همه باید کاری کنند که دنیا را تغییر دهند و همه می‎توانند در این امر سهیم باشند.  هر کسی جایگاه خودش را دارد؛ هر کسی جای پای محکمی برای خویش دارد و در توانش هست آنچه را که می‎تواند انجام دهد. امّا دوستم با من موافق نبود.

گفت، "هیچ کاری نمی‎تونم انجام بدم."

فقط همین.  همین حرفش مرا به صحبت واداشت.

"امّا تو می‎تونی!  همه می‎تونن کاری انجام بدن!  ما که نمی‎تونیم تو این دنیا زندگی کنیم و فقط دست بگیر داشته باشیم و دست بده نداشته باشیم!"

شور و هیجانی که در بیان این کلمات وجود داشت او را به خنده انداخت.

"خیلی خب؛ خیلی خب؛ صدقه میدم؛ به یه مؤسّسه خیریهء خوب کمک می‏کنم."

این مکالمه، با این که، به اصطلاح، کوتاه و بی‌نتیجه بود، برای خودم وسیلهء بزرگی بود که چشم‎هایم را باز کند.  در این موقع بود که دقیقاً فهمیدم که چرا در این زمان من بهائی هستم.  بهائی بودن به معنای پیوستن به یک دیانت نیست.  بهائی شدن به معنای درک امر ابدی و تغییرناپذیر خداوند است – یعنی این که تمامی ادیان برابر نیستند بلکه یکی هستند.  بهائی شدن فراتر از پیوستن به سازمانی است که سعی می‏کند کار خوبی برای عالم انجام دهد.  سازمان‎های زیادی از این قبیل وجود دارند، امّا گروهی از مردمان هستند که به ذات روحانی خود پی برده‎اند و سعی می‎کنند ارادهء الهی را روی زمین خاکی جریان بدهند و عملی سازند.  شاید اظهار نظری جسورانه به نظر برسد امّا بر این باورم هر کسی در امر بهائی جایی برای خویش دارد.  هر کسی دارای چیزی متفاوت است که او را به امر مبارک پیوند می‎دهد. حضرت بهاءالله، که کلّیه وعده‎ها و نبوّت‎ها را تحقّق بخشید، آمده است تا راه حلّی برای مسائل جهان عرضه کند.  ما حتّی نیاز نداریم که راه حل‎ها را بیابیم! آنها آماده و در دسترسند! فقط باید کاری را انجام دهیم.  انجام دادن وظایف بر عهدهء ما گذاشته شده و اینک این بار بر شانه‎های ما قرار دارد.

به این علّت است که من بهائی هستم.  نمی‎توانم حقایقی از این قبیل را بدانم و با منتهای سعی و تلاش بر اساس آنها کار نکنم.  آنقدر یقین دارم که نظم جدید جهانی که حضرت بهاءالله برای ما به ارمغان آورده‎اند تأثیر خواهد گذاشت و صلحی جهانی را که به طور یکسان محبوب و مقصود همه، اعم از مسلمان، مسیحی، کلیمی، بودایی و حتّی غیرمؤمنین به ادیان است به بار خواهد آورد، که احساس می‎کنم بزرگترین خدمتی که می‎توانم به این جهان بکنم ترویج پیام حضرت بهاءالله، اصول و تعالیم ایشان، و ابلاغ آن به هر کسی است که مایل است آن را بشنود.

داستان مکالمه‎ای که با دوستم داشتم به عنوان وسیلهء یادآوری برایم عمل می‏کند که چه بسیار مردمانی هستند که واقعاً جایگاه خود در این عالم را نمی‎دانند و از قابلیت‌های بزرگ خویش، و سرنوشت عظیم خود آگاهی ندارند.  نومیدی و یأسی که در سخن او احساس می‏شد و پذیرفتن دنیا آنچنان که هست، این باور که صلح جهانی ابداً امکان‌پذیر نیست متأسّفانه در دنیای امروز ما معمول و همگانی است.

تمامی سؤالات و مسائل من در آثار مبارکهء امر بهائی جواب داده شده است.  اگر سؤالی صریحاً جواب داده نشده باشد، هدایت تشکیلاتی در اختیارمان هست که به ارادهء الهی به وجود آمده‎اند. تمامی قوّت و انگیزهء من از خدا سرچشمه گرفته و ارتباط من با او از طریق حضرت بهاءالله است که به من روح و قدرت می‏بخشد.  چند روز پیش یکی از دوستانم پرسید، "چرا تو همیشه مسرور و شادمانی؟  تو چه داری؟"

در تمامی امتحاناتی که از سر گذرانده‎ام، صخره‎ای سخت محکم وجود داشته؛ مطمئن‎ترین حافظ و نگهدارم خدایم بوده و هست.  می‎دانم که همیشه با من است و هرگز از همراهی من دست بر نخواهد داشت.  خدا است که هر آنچه را که نیاز دارم به من خواهد داد؛ او است که همدم و انیس همیشگی من خواهد بود.  درست مثل یک قصّهء عشق است.  در واقع جز این نیست.  قصّهء عشقی است که بر آن پایانی نیست.  هرگز به هدف غایی دست نخواهم یافت امّا محبوب را جاودانه خواهم جُست و در پی یافتن او خواهم بود.  چگونه در می‏یافتم که بدون تعالیم حضرت بهاءالله واقعاً چه هستم؟  بدون آن که خداوند، از طریق مظاهر ظهورش با من سخن بگوید، چگونه به این حقیقت پی می‏بردم؟  ابداً از زندگی حقیقی نصیبی نداشتم! در نظر من، بهائی بودن اگرچه موهبتی بزرگ به حساب می‏آید، امّا مسئولیتی عظیم نیز هست و آنچه که به ما عنایت شده تصادفی نبوده است.  ما فقط یک فرصت داریم.  هیچ چاره‏ای نداریم جز آن که از این فرصت استفاده کنیم.  اگر این مسئولیت ما است، بهترین راهی که می‎توانم نقش خودم را ایفا کنم وقف کردن خودم به امر حضرت بهاءالله است و این که به این ترتیب خودم را "بهائی" بخوانم.

ترجمه

ارسال کردن دیدگاه جدید

محتویات این فیلد به صورت شخصی نگهداری می شود و در محلی از سایت نمایش داده نمی شود.
  • تگ های مجاز : <a> <em> <strong> <cite> <code> <ul> <ol> <li> <dl> <dt> <dd>
  • خطوط و پاراگرافها به صورت اتوماتیک جدا سازی می شود.

اطلاعات بیشتر در مورد قالب های ورودی

سیستم امنیتی
این سیستم امنیتی برای دفع کامنت های اسپم است.
Image CAPTCHA
حروفی را که در تصویر می بینید را تایپ کنید.