ورود کاربر
جملات تربیتی
ارجح آن است كه اين تربيت در كانون عائله و بدست مادران صورت گيرد نه آنكه اطفال به پرورشگاهها سپرده شوند
چطوری از خودم دفاع کنم؟
یکی از مهمترین وظایف هر پدر و مادری حمایت و حفاظت از فرزند است .اما در بسیاری از موارد پدرو مادر ها به نام حمایت و حفاظت ، کودک را از مواجه شدن با چالش ها و سختیهای زندگی محروم می کنند. باید بپذیریم که بدون درگیر شدن با مشکلات و آزمایش و خطا در یافتن راه حل و انتخاب بهترین راه اقتدار درونی ما رشد و توسعه نخواهد یافت . اراده و گزینش کردن مهمترین ابزار رشد اقتدار هر انسانی است ، به همین علت حمایت واقعی این است که اجازه دهیم کودکان کارهایی را که میتوانند ، خود انجام دهند و کارهایی که توانایی انجام آن را هنوز پیدا نکرده اند، به همراه آنها برایشان انجام دهیم . به نظر شما وقتی کودکان در معرض قلدری و زور گویی کودکان دیگر قرار میگیرند میتوانند از خود دفاع کنند؟ پاسخ شما در برابر این مشکل چیست ؟ آیا خودتان شخصا وارد عمل میشوید و کودک قلدر را نصیحت می کنید ؟ توبیخ و تنبیه می کنید ؟ و یا به کودک خود می آموزید که همانگونه که کودک قلدر رفتار میکند عمل و مقابله به مثل کند ؟ داستان زیر ماجرای واقعی کودکی است که در دبستان مورد قلدری قرار گرفته است . والدین وی پس از مشاوره شیوه زیر را در برخورد با کودک خود برگزیدند. پس از مدتی کودک یاد گرفت تا با شیوه ی گفتگوی مقتدرانه از خود دفاع کند. شما هم می توانید این روش را امتحان کنید.
وقتی آریا از مدرسه به خانه آمد اخمهایش در هم بود.مادر پرسید : به نظر می رسه روز بدی داشتی ؟ آریا گفت :ا ز دست این سپهر . همیشه قلدری میکنه .امروز کیف منو پرت کرد روی زمین. وقتی بهش گفتم چرا اینکارو میکنه؟ هلم داد. سرم خورد به دیوار .
آریا در حالیکه با دستش سرش را می مالید ،مامان فردا باید بیایی مدرسه و حالشو جا بیاری . برو دفتر و ازش شکایت کن .مادر دستی به سر آریا کشید و گفت :اوه اینجا ورم کرده ، حتما خیلی درد میکنه باید یخ بزاریم روش تا ورمش بهتر بشه .آریا گفت : مامان می آیی مدرسه دیگه ،باید حسابشو برسی .
مادر در حالیکه یخ را روی سر آریامی مالید با مهربانی گفت : از اینکه سپهر تو را اذیت کرده خیلی عصبانی شدم ولی پسرم او منو کتک نزده که من بیام مدرسه و حسابشو برسم !
آریا گفت : ولی مامان هیچکس زورش به سپهر نمی رسه او واقعا قلدره . من زورم بهش نمی رسه و الا ...
پدر که صدای آنها راشنید از اطاق دیگر آمد و گفت : چی به سر پسر نازنینم آمده . وای وای ببین چه ورمی کرده !!!
و در حالیکه آریا را نوازش می کرد پرسید حالا می خواهی با سپهر چیکار کنی ؟ آریا گفت به مامان می گم بیاد مدرسه قبول نمی کنه . بابا شما میاین مدرسه ؟ پدر پاسخ داد: فکر می کنی اگر ما بیاییم و با سپهر صحبت کنیم مشکل حل میشه ؟ آریا گفت اگه شما نیایید باید چند تا از بچه های قوی مدرسه را جمع کنم تا حسابی کتکش بزنن شاید بترسه و دیگه با من کاری نداشته باشه.مادر گفت : ولی آریا جون تو خوب می دونی که زدن کار خوبی نیست . هیچکس حق نداره کسی رو بزنه . این یک قانون همیشگیه . مخصوصا تو خانواده ی ما .
آریا با نگاهی عصبانی و صدای بلند گفت پس چطوری باید جلوی قلدری سپهر را بگیرم ؟
پدر گفت : تو می تونی باهاش صحبت کنی .دعوا و کتک کاری ، کار حیواناته ، چون اونا تنها وسیله ی دفاعشون دست و پا شونه. اونها نمیتونن با هم صحبت کنن .اما ما انسانها می تونیم با حرف بزنیم . احساسات و خواسته هامونو بهم بگیم .
آریا گفت : کسی که قلدره به حرف گوش نمیده .اگر بازم خواست منو بزنه چی ؟ اونوقت چیکار کنم ؟
پدر گفت : می دونی چیه آریا تو باید بدن قوی ای داشته باشی تا بتونی از خودت دفاع کنی .آریا با خوشحالی گفت :یعنی اونوقت می تونم بزنمش ؟ پدر در حالیکه سعی میکرد خنده ا ش را پنهان کنه گفت: فراموش کردی مادر چی گفت ؟
هیچکس حق نداره کسی را بزنه . این یک قانون همیشگیه . همیشه و همه جا .
آریا که گیج شده بود پرسید پس دفاع یعنی چه ؟ چطور می تونم از خودم دفاع کنم ؟
پدر پاسخ داد: دفاع یعنی اینکه تو اول باید با حرف زدن خیلی جدی و محکم بگی اجازه نمیدم منو بزنی . حق نداری منو بزنی . حق نداری منو اذیت کنی .خیلی از اوقا ت وقتی ما محکم و قاطع حرف می زنیم طرف مقابل متوجه میشه که ما خیلی جدی هستیم ، ممکنه از کارش دست برداره ولی اگر متوجه نشد تو باید آنقدر قوی باشی که بتونی جلوشو بگیری . تو می تونی دستهای کسی که می خواد تورا بزند بگیری و محکم نگه داری و خیلی جدی بهش بگی که اجازه نمی دی تورا بزنه . چون زدن کار بدی است . می تونی اونوببری کنار دیوار و یا جایی که اونومحکم نگه داری تا بفهمه تو قوی هستی و بهش بگی در حالیکه می توانم ولی نمی خواهم ترا بزنم. در این حال میتونی از یک بزرگتر مثل معلم و یا ناظم و... کمک بخواهی ولی باید نهایت سعی را بکنی که کسی نزنی .
آریا در حالیکه می خندید گفت : پدر بیا با هم مچ بندازیم .از حالا من میخواهم خیلی قوی بشم .می خوام0دستهای قوی داشته باشم که اجازه ندم کسی منو بزنه .
مادر گفت : فراموش نکن که زبانت را هم باید قوی کنی تا بتونی خیلی محکم و جدی خواسته ات را بگی. خیلی وقتها قدرت زبان بیشتر از قدرت بازو به انسان کمک می کنه. یادت باشه که دست برای کارهای دیگری هم هست.
- 4990 بازدید
ارسال کردن دیدگاه جدید